loading...
نداي توحيد
Se7en بازدید : 539 نظرات (0)
امام اعظم ابوحنيفه يكي از علما و شخصيت‌هاي خوش‌نام، پرشور و تأثيرگذار تاريخ اسلام در نيمة اوّل قرن دوّم هجري است. وي در سال 80 هجري/ 699 ميلادي در كوفه، پايتخت عراق، چشم به جهان گشود، و اين مصادف بود با حكومت عبدالملك بن مروان و زماني كه حجّاج بن يوسف بر عراق حاكم بود. پنجاه و دو سال از عمر ايشان در حكومت امويان، و هيجده سال ديگر در حكومت عباسيان سپري شد. وقتي حجّاج صحنة سياست را ترك كرد، او پانزده ساله بود، و در روزگار عمر بن عبدالعزيز هنوز جوان بود. ظهور نهضت عباسيان را كه مركز آن كوفه زادگاه خود او بود، و عملاً‌ تا قبل از بناي بغداد مركز نظامي حكومت عباسي به‌شمار مي‌آمد، مشاهده كرد. مرگ ايشان به سال 150 هجري/ 767 ميلادي در روزگار خلافت منصور، دومين خليفة عباسي، اتّفاق افتاد.(شريف، تاريخ فلسفه در اسلام: 2/125)

 

شرحي اجمالي از زندگي امام ابوحنيفه

شرح خود امام ابوحنيفه از تحصيلاتش، نشان مي‌دهد كه او نخست به قرائت و تجويد قرآن پرداخته است، آن‌گاه حديث، نحو، شعر، ادب و ديگر مباحثي را كه در آن ايام مرسوم بوده، فراگرفته است. پس از آن به تعمّق در علم كلام جدلي (ملل و نحل) روي آورده، و در آن علم چنان تبحّر يافته كه مردم به او به نظر مرجعي در آن علم مي‌نگريسته‌اند. شاگرد او زفر بن هذيل شرح مي‌دهد كه استادش خود به وي گفته است كه در آغاز كار چنان به علم كلام علاقه داشته است كه مردم او را به انگشت نشان مي‌داده‌اند. چون بصره مركز اصلي اين قبيل منازعات بوده، وي در حدود بيست بار به آن‌جا سفر كرده، و گاه بي‌وقفه در حدود شش ماه در آن‌جا اقامت داشته و سرگرم مناظره با فرق مختلف خوارج، اباضيه، صفريه، حشويه و غيره بوده است. از مطالبي كه گفته شد، به‌آساني مي‌توان نتيجه گرفت كه او در فلسفه، منطق، و اختلافات كلامي فرقه‌هاي بي‌شمار، بسيار دانشمند بوده است، چه بي‌آنها هيچ‌كس نمي‌تواند به معركة جدال و مناقشه وارد شود. استفادة ظريفي كه وي بعدها در حل مشكلات پيچيدة شرعي [حقوقي] از خرد و عقل سليم كرد و موجب شهرت جاودانه او شد، بيشتر مرهون همين آموز‌ش‌هاي عقلي بود كه در اوايل زندگاني از راه ممارست در استدلال منطقي كسب كرده بود.(همان: 126)

امام ابوحنيفه روزگاري دراز خود را مشغول مناقشات كلامي ساخت ولي اندك اندك نسبت‌به آن دلسرد شد و به فقه روي آورد. در اين‌جا، با تمايل ذهني‌اي كه داشت، نمي‌توانست خود را به روش اهل‌حديث پاي‌بند كند؛ ازاين‌رو به مذهب عراقي اهل‌رأي، كه مركز آن كوفه بود، پيوست. اين مذهب فقهي ريشة خود را به حضرت علي و عبدالله بن مسعود مي‌رساند، كه پس از آنها شاگردان‌شان شريح (م 78 هـ.)، علقمه (م 62 هـ.) و مسروق (م 63 هـ.) رهبران معتبر آن گشتند، و كساني چون ابراهيم نخعي (م 95 هـ.) و حمّاد (م 120 هـ.) به‌نوبة خود آن را ادامه دادند. امام ابوحنيفه پيش حمّاد به تحصيل پرداخت، و مدت هيجده سال،‌ يعني تا دم مرگ استاد، با او معاشر و همنشين بود. ولي غالباً با استادان برجستة فقه و حديث در حجاز ـ در مراسم حجّ ـ‌ مشورت و مباحثه مي‌كرد، و بدين‌ترتيب با طرز تفكّر اهل‌حديث نيز آشنا شد. با مرگ حمّاد، امام ابوحنيفه جانشين او شد و به مدّت سي‌ سال تمام در اين مقام باقي ماند. طي اين مدّت به كار ايراد خطابه و مباحثه، و صدور فتاواي شرعي مشغول بود، و كاري انجام داد كه به تأسيس مذهب فقه حنفي،‌ كه از نام او گرفته شده است،‌ منجر شد. در اين سي سال، او در حدود شصت‌ هزار (و بنابر تخمين ديگري هشتادوسه هزار) مسئلة فقهي را جواب داد كه همة آنها زير عناوين مختلف در زمان حيات خود او تأليف شد. حدود هفتصد تا هشتصد تن از شاگردان او در اطراف ممالك اسلامي پراكنده شدند و كرسي‌هاي مهم تدريس را پر كردند. صدور فتاواي شرعي و راهنمايي و تعليم و تربيت توده‌ها به آنها سپرده شد و آنان مورد احترام مخلصانة تودة مردم قرار گرفتند. حدود پنجاه تن از آنها پس از مرگ امام ابوحنيفه، در روزگار حكومت عباسيان، مقام قضا يافتند. قوانين شرعي‌اي كه او تدوين كرد، در بخش عظيمي از جهان اسلام به‌عنوان قانون پذيرفته شد. عباسيان، سلجوقيان، عثمانيان (تركان عثماني) و مغولان مسلمان از آن حمايت كردند، و امروزه نيز ميليون‌ها نفر از مردم از آن پيروي مي‌كنند.(همان)

امام ابوحنيفه مانند نياكان خويش از راه بازرگاني ارتزاق مي‌كرد. او در كوفه نوعي پارچه مي‌ساخت كه خزّ ناميده مي‌شد. اندك اندك حرفة او رونق بيشتري يافت، به‌حدّي كه داراي كارگاهي شد كه در آن اين پارچه توليد مي‌شد. كار و كسب او به كوفه محدود نمي‌شد و كالاهاي او در نقاط دوردست به فروش مي‌رفت. شهرت فزايندة صداقت او، شركت او را مبدّل به بانكي كرده بود كه مردم پول‌هاي كلاني در آن‌جا به وديعت مي‌نهادند. اين سپرده‌ها در وقت مرگ ايشان به پنجاه ميليون درهم بالغ مي‌شد. تجربة وسيع امام ابوحنيفه در امور مالي و اقتصادي به او بصيرت عميقي در جنبه‌هاي گوناگون فقه داد كه به‌ندرت فقيه ديگري مي‌توانست بدان دست يابد. بعدها نيز وقتي كه او خود را وقف تدوين فقه اسلامي كرد، اين تجربة شخصي كمك مهمي به او كرد. مدرك ديگر فهم عميق و طرز تلقي ماهرانة او از امور علمي از اين‌جا برمي‌آيد كه وقتي در سال 145 هجري/ 762 ميلادي منصور عباسي ساختن شهر جديد بغداد را آغاز كرد، امام ابوحنيفه را به نظارت بر اين كار برگماشت،‌ و چهار سال اين كار تحت نظارت وي انجام گرفت.(همان: 127)

امام ابوحنيفه، در زندگاني خصوصي بسيار پرهيزگار بود و به صداقت و تقوا شهرت داشت. مترجمان (شرح‌حال‌نويسان) او اوقاتي را ياد مي‌كنند كه مردمان بي‌خبري به كارگاه او مي‌آمده‌اند تا كالاي خود را به قيمتي كمتر از ارزش‌ واقعي آن بفروشند؛ امام ابوحنيفه به آنان مي‌گفته كه قيمت كالاي آنها بيشتر از آن است كه آنها بر آن نهاده‌اند، و كالاها را به قيمت واقعي آنها مي‌خريده است. همة معاصران او از امانت و صداقت او سخن گفته‌اند. عبدالله بن مبارك (م 181 هـ.) عالم و عارف مشهور مي‌گويد: «من بايد بسيار منتظر بمانم تا كسي را پرهيزگارتر از امام ابوحنيفه ببينم. تو دربارة مردي كه دنيا و ثروتِ آن را بدو عرضه كردند و او آن را از خود دور كرد چه مي‌داني. او را تازيانه زدند و همچنان ثابت‌قدم ماند، و هم او بود كه شئون و مقاماتي را نپذيرفت كه ديگران در آرزوي آن مي‌سوختند.» بنابر قول حسن بن زيد، امام ابوحنيفه هرگز هديه يا تحفة توانگران را نمي‌پذيرفت.(همان)

امام ابوحنيفه هم‌چنين بسيار بخشنده بود و در هزينه كردن، به‌ويژه براي اهل‌ علم و استادان، هرگز دريغ نمي‌ورزيد. بخشي از منافع او در تمام طول سال، به ايشان اختصاص داشت، و هر چه از آن باقي مي‌‌ماند ميان آنان تقسيم مي‌شد. او با دادن چنين كمكي به آنان همواره مي‌گفت: «شاد باشيد كه اين مال‌ها را صرف نيازهاي خود مي‌كنيد، و براي آن هيچ كس جز خدا را سپاس مگزاريد. من چيزي از خودم به شما نمي‌دهم، اين موهبت الهي است، او آن را براي خاطر شما به من داده است.» گروهي از شاگردان او،‌ به‌ويژه ابويوسف، يكسره وابسته به كمك او بودند. او همة مخارج خانة ابويوسف را به‌عهده گرفته بود؛ زيرا والدين او فقير بودند و از پسر خويش مي‌خواستند كه مطالعات خود را رها كند و كار ديگري پيش بگيرد تا معيشت آنان را فراهم سازد.(همان: 128)

چنين بود زندگي مردي كه در نيمة اول سدة دوّم هجري/ هشتم ميلادي با مسائل پيچيده‌اي دست و پنجه نرم مي‌كرد  كه از شرايط دشوار پس از روزگار خلفاي راشدين برمي‌خاست.(همان)

 

مدرسة ابوحنيفه

همان‌طور كه امام ابوحنيفه كلام پاك پروردگار يكتا، قرآن كريم، را در زمان تحصيل به‌خوبي فراگرفته و آن را هضم و عميقاً درك كرده بود، از سخنان گهربار پيامبر اسلام ـ صلّي‌الله عليه وسلّم ـ نيز بهره‌‌هاي فراوان يافته بود. متأسفانة برخي از كوته‌فكران و ساده‌انديشان بر ثروت حديثي امام اعظم خورده مي‌گيرند! اينان در حقيقت با فضاي علمي كوفه و تاريخ عراق آشنايي ندارند. اين منطقه شاهد بزرگ‌ترين حركت علمي در آن زمان بود. بسياري از دانشمندان صحابه چون عبدالله بن مسعود، عمار بن ياسر، سعد بن أبي‌وقّاص، مغيره، حذيفه، علي بن أبي‌طالب و ابن‌عباس رضي‌الله‌عنهم و ... از جمله كساني بودند كه حلقه‌هاي علمي پرباري را در اين سامان بنيان نهادند. كوچك‌ترين دانشجوي آن روزگار كوفه در سينه‌اش صدها حديث پيامبر اكرم ـ صلّي‌الله عليه وسلّم ـ را حفظ داشت، پس چگونه مي‌تواند بر نامورترين فقيهان و عالمان آن زمان تازيد و بر علم و دانش او نسبت‌به حديث نبوي ايراد گرفت؟!

كم بودن روايت‌هاي حديث از ايشان نشانة شدّت ورع و پرهيزگاري ايشان است. امام در مقابل روايت‌هايي كه بدو مي‌رسيد بسيار حسّاس بود، به‌خصوص در آن فضاي پرتنش سياسي كه گروه‌هايي براي آرمان‌ها و اهداف خود از حديث دليل‌تراشي مي‌كردند.

فضاي عراق غير از فضاي مدينة منوّره بود. جامعة مدينه هنوز رنگ و بوي اصيل و بومي خود را تا مدت‌ها دارا بود؛ ازاين‌رو امام مالك به‌سادگي با تكيه بر قرآن و صريح حديث پيامبر اكرم و آثار آن‌جناب ـ صلّي‌الله عليه وسلّم ـ‌ مدرسة فقهي خود را رونق داد. ولي در جامعة عراق كه ساختار آن تركيبي بود از‌ فرهنگ ديني اسلامي و بقاياي تمدن‌هاي قديم، در كنار فضاي به‌هم‌ريختة سياسي، نمي‌شد اين‌گونه فقهي عميق به جامعه تقديم كرد.

امام اعظم بر عقل و سازگاري آن با فطرت و عادات جامعه كه زاييدة تفكّر و انديشة انسان‌هاي بسياري است، زياد تكيه مي‌كرد؛ ازاين‌رو مدرسة ابوحنيفه عرف و عادات مردم را به‌عنوان پايه‌اي از پايه‌هاي استواري كه قانون اسلامي مي‌تواند به آن تكيه كند، معر‌في مي‌كند. اين روحية باز برخورد با واقعيت‌ها و مشاركت صريح عقل در سبك و سنگين كردن انديشه‌هاي فقهي به مذهب حنفي اين قدرت و توان را داد تا با پيشرفت دانش بشري در هر زمان و مكاني بتواند همراهي كرده، براي مشكلات فقهي جهان معاصر نيز راهكارها و راه‌حل‌هاي مناسبي ارائه كند.

ابوحنيفه در ثوابت بسيار دقيق و حسّاس است؛ مثلاً در قضاياي عبادي چون نقض وضو از خون زخم، وجوب پاكي لباس و جاي، و اموري از اين قبيل بسيار شديد و ظاهرگرا است، در حالي كه در مورد مسائل جديد سعي مي‌كند با واقع و حقيقت جامعة نوعي تلاقي و هماهنگي ايجاد نمايد. در حقيقت مذهب حنفي سعي دارد نوعي تناسب با فطرت انسان و طبيعت جوامع بشري برقرار كند، و در پي راه‌حل‌هايي براي برطرف ساختن موانع و مشكلات جامعه مي‌باشد؛ ازاين‌رو به تساهل در احكام و قوانين و فتواهايش اهميت به‌سزايي مي‌دهد؛ عِقاب‌ها و حدها را با وجود كوچك‌ترين شبهه‌اي اجرا نمي‌كند. او در حقيقت همان‌طور كه در فتواهايش به احكام چشم دوخته، حكمت تشريع را نيز مدنظر دارد.

 

نگارش فقه اسلامي

با طلوع فجر صادق در جزيرة عرب، انقلاب فرهنگي بسيار گسترده‌اي در آن صحراي عقب‌مانده صورت گرفت و با گذشت زمان اين انقلاب همة جهان را دربرگرفت. با فروآمدن آيات قرآن كريم، شاگردان مدرسة رسالت آنها را يادداشت مي‌كردند، و هنگامي كه اسلوب و شيوة معجزه‌آساي قرآني در اذهان عمومي به‌صورت بسيار واضح و روشن نقش بست، پيامبر خدا ـ صلّي‌الله عليه وسلّم ـ آنها را به نوشتن سخنان گهربارش تشويق كرد. و با انس گرفتن جهان با نگارش و تدوين، بشر در پي ثبت همة آنچه بدان دست مي‌يازيد در همة زمينه‌هاي علم و دانش شد، و بدين‌وسيله اسلامي كه بشريت را از پستي و رذالت شرك و بت‌پرستي نجات داده بود، از تاريكي‌هاي جهالت و ناداني نيز رهايي بخشيد.

اسلوب تدريس امام اعظم را مي‌توان از ابتكارات علمي بسيار پيشرفته دانش بشري تلقّي نمود. ايشان قضاياي فقهي را در بين شاگردانش به بحث و پژوهش مي‌گذاشت، سپس آرا و انديشه‌ها و نتايج مختلف آنها را در جلسات علمي با آنان مورد مباحثه و نقد و بررسي قرار مي‌داد، و گاه اين حلقات بحث و مجادلة علمي بين او و شاگردانش تا بيش از يك ماه به طول مي‌انجاميد و در نهايت وقتي همه بر رأيي اتّفاق مي‌كردند، امام به برخي از شاگردانش امر مي‌كرد كه آن‌ را ثبت كنند.(الخوارزمي، جامع مسانيد الإمام الأعظم: 1/33)

بدين‌صورت ابتداي نگارش فقه اسلامي در نيمة اوّل قرن دوّم از مدرسة امام ابوحنيفه نشأت گرفت. البته اين شيوة نگارش و ابتداي تأليف متناسب با فضاي حلقه‌هاي علمي بود و همة ابواب فقه را با ترتيب معهود امروز دربر نمي‌گرفت. پس از آن تاريخ امام محمّد بن حسن شيباني (131ـ 189هـ.) از جمله شاگردان مدرسة امام اعظم قضاياي فقهي را به‌صورت بسيار جامع در كتاب‌هايش كه بنا به برخي روايات به هزار باب و يا كتاب مي‌رسيد به رشتة تحرير درآورد، و بدين‌صورت او را مي‌توان اوّلين شخصي ناميد كه فقه اسلامي را تأليف و تدوين نموده است.(كبري‌زاده، مفتاح‌السعاده: 2/126)

مهم‌ترين كتاب‌هايي كه امام محمّد در تدوين فقه به صورت علمي و دقيق برجاي نهاده عبارت‌اند از:

1ـ «المبسوط» كه احياناً به آن «الأصل» نيز مي‌گويند؛ اوّلين كتابي است در تاريخ بشر كه همة ابواب فقهي را دربرگرفته است و در مدرسة امام اعظم از جايگاه خاصي برخوردار است. كسي در مذهب حنفي به رتبة اجتهاد نمي‌رسيد مگر بعد از حفظ اين كتاب. عالم جليل‌القدر، ابوالوفاء افغاني، پژوهشي بر اين كتاب انجام داده و آن را در 6 جلد در هند به چاپ رسانده است.

2ـ الجامع الصغير؛ كتابي است در فروع فقهي كه در آن 1532 مسئلة فقهي بدون ذكر ادلّة آن جمع‌آروي شده است. اين مسائل در هامش كتاب «الخراج» چاپ بولاق ذكر شده است.

3ـ الجامع الكبير؛ اين كتاب نيز كه ابوالوفاء افغاني آن را تحقيق كرده از باارزش‌ترين كتاب‌هاي امام محمّد است. اسلوب ايشان در اين كتاب بسيار ظريف و دقيق است؛ ازاين‌رو فهم آن نياز به شرح دارد.

4ـ السير الصغير و الكبير؛ در اين دو اثر امام روابط بين مسلمانان و غيرمسلمانان را در حالت جنگ و صلح و قضاياي مربوط به اين موارد از جمله: اسيران،‌ معاهدات،‌ مجرمان جنگي، حفاظت پيك‌ها و سفيران‌ و ... را مورد بحث و بررسي قرار داده است. گرچه اصل اين كتاب‌ها به ما نرسيده است ولي شرح آنها در دسترس است. كتاب «السير الصغير» را امام سرخسي در جزء دهم كتابش «المبسوط» شرح داده است. و همچنين كتاب «السير الكبير» را نيز شرح داده كه در حيدرآباد دكن هند در سال 1336هـ.ق. در 4 جلد به چاپ رسيده است.

5ـ الزيادات؛ كتابي است كه برخي از مسائلي را كه در كتاب‌هاي پيشين نيامده مورد بحث قرار داده است، و كتاب به‌صورت مخطوط در يك جلد در «دارالكتب المصريه» نگهداري مي‌شود.

و كتاب‌هاي بسيار ديگري كه از اهميت كمتري برخوردارند چون: «الرقيات»، «الجرجانيات»، «الكيسانيات»، «الهارونيات»، «النوادر»، «الآثار»، «الحجه»، «الموطأ»، «زيادات‌الزيادات» و «الأكتساب في الرزق المستطاب».

همه كساني كه از آن زمان تا به امروز در فقه امام اعظم كتابي نگاشته‌اند، از درياي علم امام محمّد كه چكيده‌اي است از اقيانوس علم استادش امام ابوحنيفه، بهره‌ها برده‌اند. و كتاب‌هاي اصولي كه بعدها در باب قواعد و مرامنامه‌هاي فقهي نگاشته شد، كتاب‌هاي امام محمّد را پايه و اساس تحقيق و بررسي‌ها و انديشه‌هاي خويش قرار دادند. جملة مشهوري كه در برخي از كتاب‌هاي فقهي آمده كه «علم فقه را شاگرد پيامبر اكرم ـ صلّي‌الله عليه وسلّم ـ عبدالله بن مسعود كاشت، علقمه آن را آبياري كرد، نخعي آن را درو كرد، حماد دانه را از خوشه جدا كرد، ابوحنيفه آن را آسياب نمود، ابويوسف خمير كرد‌ و محمّد از آن نان پخت و ديگران از نان او مي‌خورند!» تصويري است از جايگاه امام محمّد در باب تدوين فقه اسلامي.

امام محمّد بن ادريس شافعي، مؤسس مدرسة فقهي شافعي، از شاگردان امام محمّد بن حسن شيباني است و در تأليفاتش تماماً از اسلوب استادش در ترتيب و تبويب و طرح قضاياي فرعي و استفاده از مصطلحات فقهي پيروي مي‌كند. همچنين اوائل تأليف فقهي در مذهب مالكي نيز از نوشته‌هاي امام محمّد تأثير پذيرفته است. كتاب «الموطأ» امام مالك در حقيقت در شمار كتب حديث است،‌ و كتاب «مدوّنة الإمام سحنون»، مصدر فقه مدرسة امام مالك به‌شمار مي‌آيد. اين كتاب شامل فقه امام مالك و شاگردانش مي‌باشد كه اصل آن را اسد بن فرات جمع‌آروي كرده است. اسد بن فرات به نصيحت امام مالك به عراق رفت و در درس‌هاي امام محمّد شركت كرد. ترتيب و تبويب كتاب «مدوّنه» از كتاب «الأصل» امام محمّد تأثير پذيرفته است چنان‌كه موارد تشابه بسياري را مي‌توان در «مدوّنه» با كتاب‌هاي امام محمّد يافت. از آن‌جاكه «مدوّنه» اساس تأليف فقهي در مدرسة فقهي مالكي است، تأليف فقهي در اين مدرسه به‌صورت مستقيم بازتابي است از آثار امام محمّد. همچنين از آن‌جاكه امام احمد بن حنبل، مؤسس مدرسة فقهي حنبلي، از شاگردان امام شافعي، شاگرد امام محمّد، مي‌باشد، به‌طور غيرمستقيم او و شاگردانش در تدوين و شكل‌دهي مدرسة فقهي خود، از امام محمّد بن حسن شيباني بهره‌ها برده‌اند.

از آنچه گذشت، مي‌توان به عظمت و جايگاه امام اعظم ابوحنيفه در امر تربيت شاگرداني بزرگ و بسيار تأثيرگذار پي برد. اگر امام اعظم همّت خود را صرف تأليف و نوشتن بسيار نكرد در واقع به علّت اشتغال در سنگر مهم‌تري به نام «رجال‌سازي» و «شخصيت‌پروري» بود. ايشان مرداني چون امام محمّد را در مدرسة خود تربيت كرد كه ستون فقرات فقه اسلامي به‌شمار مي‌آيد. امام محمّد نقش محور اصلي تأليف در فقه اسلامي را ايفا نمود و بدين‌صورت آنچه امروز به‌عنوان «فقه مقارن» شناخته مي‌شود، استمراري است از كتاب‌هاي الموطأ و الحجة ايشان، و نقش ايشان در تقارب و نزديكي مدرسه‌هاي فقهي نقشي بسيار به‌سزا و حائز اهميت است.(الدوسوقي، تدوين الفقه‌الحنفي و أثره في تدوين فقه‌المذاهب)

 

اصول فقه

از آن‌جاكه اجتهاد در مدرسة امام اعظم جايگاه عمده‌ا‌ي داشت، نياز به معيارهايي براي استنباط قوانين و مرام‌هاي شرعي از اصول و قواعد ثابت شريعت به‌شدّت احساس مي‌شد. دانشمندان اسلامي با استناد به اين معيارها در طول تاريخ توانسته‌اند به‌سادگي راه‌حل‌هايي براي قضايا و مشكلات و چالش‌هاي هر مرحله از تاريخ بيابند. از اين معيارها و قواعد در نگارش و تدوين شريعت اسلامي به نام «اصول فقه» ياد مي‌شود. بسياري از پژوهشگران اسلامي اوّلين بنيان‌گذار علم «اصول فقه» را امام محمّد بن ادريس شافعي مي‌دانند. به‌طور مثال علامه ابن‌خلدون در مقدمة مشهورش ‌مي‌گويد: «شافعي اوّلين كسي است كه در اصول فقه قلم زد و كتاب نامدارش را به تحرير درآورد، و پس از او فقيهان حنفي در اين باب كتاب‌ها نگاشتند.»(مقدمة ابن‌خلدون: 1064) البته درست همين سخن را پيش از او امام فخرالدين رازي در كتاب «مناقب الإمام شافعي» نيز آورده است. او بر اين اعتقاد است كه «مردم بر اين اتّفاق نظر دارند كه امام شافعي اوّلين كسي است كه در اصول فقه كتاب نگاشته است.»(رازي، مناقب الشافعي) و همچنين امام أسنوي عبدالرحيم بن حسن، امام شافعي را مبتكر اين علم معرفي مي‌كند.(أسنوي، التمهيد في تخريج الفروع علي الأصول: 45) و هم‌زمان با او امام بدرالدين محمّد بن‌ عبدالله الزركشي نيز در كتاب مشهورش «البحر المحيط»، كتاب «الرساله» و برخي ديگر از نوشته‌هاي امام شافعي را اوّلين كتاب‌هاي اصول فقه مي‌داند.(زركشي، البحر المحيط: 1/10) شايد اين سخن از اين جهت كه كتاب امام شافعي اوّلين كتاب مدوّني است كه در آن علم اصول فقه به‌صورت بسيار پخته و معياري ذكر شده و تاريخ آن را براي ما نگاه داشته است، درست باشد؛ امّا اين سخن كه امام شافعي مبتكر علم اصول فقه ‌باشد با وجود مدرسه‌هاي فقهي پيشتازي چون مدرسة ابوحنيفه غيرقابل تصوّر است. چگونه مدرسه‌اي را با توان استنباط و با عمق وجود در متن جامعه و حل مشكلات آن بدون تكيه بر علم اصول فقه مي‌توان تصوّر كرد؟

با مراجعه به كتاب‌هاي تاريخ علم و فهرست برخي از كتاب‌هايي كه در زمان‌هاي قديم نگاشته شده است، اين حيرت‌زدگي به‌كلّي برطرف مي‌شود. كتاب‌هايي چون «الفهرست» ابن‌نديم، «مفتاح‌السعاده» طاش كبري‌زاده و «كشف‌الظنون» حاجي خليفه به ما نشان مي‌دهد كه امام ابوحنيفه و شاگردانش ابويوسف و محمّد بن حسن قبل از امام شافعي در اصول فقه كتاب‌هايي نگاشته‌اند كه همراه با هزاران كتابي كه در حوادث بنيان‌كن و يورش‌هاي ويران‌گري چون حملة مغول به سرزمين‌هاي اسلامي از بين رفتند، ضايع شده‌اند.

شيخ ابوالوفاء افغاني در مقدمة تحقيقش بر اصول سرخسي مي‌گويد: تا جايي‌كه ما مي‌دانيم اوّلين كسي كه در علم اصول كتابي نگاشته سراج‌الأمّت امام ابوحنيفه نعمان ـ رضي‌الله‌عنه ـ است كه در كتاب «الرأي» روش‌هاي استنباط احكام را شرح داده است. پس از او دو يارش امام ابويوسف يعقوب بن ابراهيم انصاري و امام ربّاني محمّد بن حسن شيباني ـ رحمها الله ـ و سپس امام محمّد بن ادريس شافعي ـ رحمه‌الله ـ كتاب‌هايي نگاشته‌اند.(مقدمه أصول السرخسي: 1/3)

خبر كتاب «الرأي» سيّد فقيهان عراق، امام ابوحنيفه، را حافظ ابوالعوام عبدالله بن محمّد السعدي شاگرد امام طحاوي در كتاب «فضايل أبي‌حنيفه و أصحابه» آورده است، و خبر كتاب امام ابويوسف در اصول فقه را در كتاب «تاريخ بغداد» اثر تاريخ‌نگار مشهور خطيب بغدادي شافعي مي‌يابيم، و ابن‌نديم در فهرستش خبر مي‌دهد كه فقه و اصول ابويوسف را معلّي بن منصور روايت كرده است، و از جمله مؤلفات امام محمّد كتاب «اصول فقه» او را برشمرده است. (كوثري، بلوغ الأماني: 18)

با استناد به آنچه ذكرش گذشت مي‌توان گفت، كساني كه امام شافعي را بنيان‌گذار علم اصول فقه و اوّلين كسي كه در اين زمينه قلم زده است، معرفي كرده‌اند، يا از آثار پيش از ايشان در اين زمينه اطّلاع نداشته‌اند و يا اين‌كه منظورشان اين بوده كه كتاب امام شافعي قديمي‌ترين كتاب در اصول فقه است كه محفوظ مانده و تاريخ آن را براي نسل‌هاي آيندة امّت اسلامي به ارمغان آورده است و كتاب‌هاي ديگري كه در اين زمينه نگاشته شده است، همچون كتاب‌هاي امام ابوحنيفه و شاگردانش از بين رفته و به ما جز نام‌هاي آنها چيزي نرسيده است.  

در ادامه به‌اجمال به برخي از كتاب‌هاي «اصول فقه» كه در مدرسة فقهي امام ابوحنيفه نگاشته شده است اشاره مي‌كنيم تا اهميت اين علم در مدرسة امام فقهيان و ميزان اهتمام به آن براي خوانندگان گرامي روشن‌ترگردد.

كتاب «الرساله» امام شافعي نقش بسيار به‌سزايي را در حركت تأليفي علم اصول بازي كرد. همان‌طور كه شاگردان او به شرح و تأييد آن پرداختند، فقهاي حنفي با ديدي ناقدانه پيگير مباحث اين كتاب شدند. امام شافعي برخي از اصول فقهي احناف چون «استحسان» و «شروط قبول خبر آحاد» و «اجماع سكوتي» و مسائلي از اين قبيل را زير سؤال برده است؛ ازاين‌رو، برخي از فقهاي احناف چون شاگردان امام محمّد بن حسن شيباني سعي كردند انتقادات امام شافعي را پاسخ دهند. عيسي بن ابان، فقيه نامدار عراق و قاضي بصره، از جمله شاگردان امام محمّد و از معاصران امام شافعي بود. ايشان كتاب‌هاي «الحجج الكبير» و «الرد علي المريسي و الشافعي في شروط قبول الأخبار» را در اين باب نوشته‌اند، و در ديگر آثار خود چون «الحجج الصغير»، «اجتهاد الرأي» و «إثبات القياس» ملاحظات بسيار دقيقي را در اصول فقه مطرح كرده‌اند.

امام ابوالحسن علي بن موسي قمي از فقيهان نامدار احناف است كه كتاب‌هاي بسيار ارزنده‌اي تأليف كرده‌ و در آنها مسائل اصولي را مورد بحث و بررسي قرار داده است. از جمله آثار ايشان مي‌توان از كتاب‌هاي «إثبات القياس»، «خبر الواحد»، «الإجتهاد»، «احكام القرآن» و «ما خالف فيه الشافعي العراقيين في أحكام القرآن» نام برد. هم‌زمان با ابوالحسن قمي، ابوسعيد البزدعي كتاب «مسائل الخلاف» و ابومنصور ماتريدي كتاب‌هاي «مآخذ الشرايع» و «الجدل» را در باب اصول فقه نگاشتند.

ابوالحسن كرخي، شاگرد ابوسعيد البرذعي، در عرصة اصول فقه نامي بزرگ و شخصيتي تأثيرگذار است و مي‌توان گفت همة اصولي‌هايي كه بعد از او آمده‌اند،‌ چه حنفي‌ها و چه ديگران، از آراي او بهره‌ها برده‌اند. آراي اصولي كرخي را دكتر حسين خلف الجبوري در كتابي با عنوان «الأقوال الأصليه للإمام أبي‌الحسن الكرخي» جمع‌آوري كرده است. شاگرد كرخي حسن بن علي ـ ابوعبدالله بصري ـ است كه كتابي با عنوان «أصول فقه» در هشت جلد تأليف كرده است.(جبوري، الأقوال الأصليه للأمام الكرخي: 24)

امام جصّاص رازي بارزترين شاگردان امام كرخي است كه پس از او امامت فقه احناف را برعهده گرفت. ايشان كتاب بسيار مهمي در اصول به نام «الفصول في الأصول» نگاشتند و آن را مقدمه‌اي قرار دادند براي كتاب بزرگشان «أحكام القرآن». متخصّصان علم اصول كتاب «الفصول في الأصول» را مهم‌ترين كتاب اصولي بعد از كتاب «الرساله» امام شافعي به‌شمار ‌آورده‌اند.

در قرن پنجم هجري شخصيت‌هاي بارزي در عرصة علم نمايان شدند؛ عبدالله بن عمر ابوزيد الدبّوسي از جمله اين شخصيت‌هاي علمي است كه كتاب‌هاي بسياري را در فقه و علم‌الخلاف نوشته است از جمله كتاب «تقويم الأدلّه» كه اثر نامدار ايشان در باب فقه است. قاضي ابوعبدالله حسن بن علي صيمري حنفي، استاد خطيب بغدادي نويسندة تاريخ بغداد، نيز از نام‌هاي نامي قرن پنجم هجري است كه كتاب «مسائل الخلاف في أصول الفقه» از جمله آثار ايشان است. امام ابوالحسن علي بن محمّد بزدوي از ديگر شخصيت‌هاي مشهور اين قرن است كه كتاب «كنز الوصول الي معرفة الأصول» مشهورترين كتاب اصولي نزد احناف را نگاشته است. امام ابوبكر محمّد بن احمد سرخسي نيز از چهره‌هاي برجستة قرن پنجم است كه كتاب مشهورش «اصول السرخسي» را با اسلوبي بسيار ساده و روان نوشته است.

امّا در قرن ششم، فقهاي احناف بيشتر روي يادگارهاي پيشينيان چون كتاب بزدوي و اصول سرخسي متمركز شدند و آنها را شرح دادند و يا تعليقاتي بر آنها نوشتند. در اين قرن جز دو كتاب مهم به كتابخانة حنفي چيز قابل ملاحظه‌اي اضافه نشد، و آن دو كتاب عبارت‌اند از: «ميزان الأصول في نتايج العقول» نوشتة امام ابوبكر سمرقندي و «بذل النظر في ‌الأصول أو الميزان في أصول الفقه» اثر امام علاءالدين إسمندي سمرقندي.

از ديگر كتاب‌هاي فقهاي‌ احناف در علم اصول مي‌توان از اين كتاب‌ها نام برد: «بديع النظام الجامع بين أصول البزدوي و الأحكام» اثر امام مظفرالدين احمد بن علي البعلبكي مشهور به ابن‌ساعاتي، و «منارالأنوار» اثر امام حافظ‌الدين نسفي ابوالبركات عبدالله بن احمد كه اين كتاب از اقبال شديدي برخوردار شد و شايد تاكنون بيش از پنجاه شرح و حاشيه و اختصار بر آن نوشته شده است. همچنين «التنقيح» اثر صدرالشريعه عبيدالله بن محمود بخاري، و «التحرير في أصول الفقه» اثر ابوعبدالله كمال‌الدين محمّد بن عبدالواحد سيواسي مشهور به ابن‌هُمام، و «مسلم الثبوت» اثر علامه محب‌الله بن عبدالشكور هندي. البته صدها كتاب در شرح و تلخيص اين كتاب‌ها در طول سده‌هاي بعدي نوشته شده است كه اشاره به آنها از توان اين نوشتار خارج است.

 

نتايج بحث

مهم‌ترين نكاتي كه اين بحث بدان رسيده عبارت‌اند از:

1ـ امام ابوحنيفه فقيه و انديشمندي است از متن جامعه كه با روح تحوّل و اصلاح‌طلبي هم‌گام است.

2ـ امام محمّد بن حسن شيباني از شاگردان امام اعظم اوّلين كسي است كه فقه مدرسة حنفي را به صورتي بسيار دقيق و پيشرفته تدوين كرد، و كتاب‌هاي ايشان نقش ستون فقرات را براي هر آنچه در فقه مذاهب اسلامي پس از ايشان نوشته شد، دارد. و مدرسة حنفي با محوريت ايشان اوّلين مدرسه‌اي است كه فقه مقارن را مطرح كرد و نقشي اساسي در نزديكي ديدگاه‌هاي مذاهب اسلامي داشت.

3ـ امام اعظم و شاگردانش،‌ امام ابويوسف و امام محمّد، اوّلين كساني هستند كه در «اصول فقه» كتاب نوشتند، ولي كتاب‌هايشان در جريان حوادث تاريخي ضايع شد، و از آن‌جا كه كتاب «الرساله» امام شافعي قديمي‌ترين كتاب موجود در اصول فقه به‌شمار مي‌آيد،‌ پژوهشگران و تاريخ‌نگاران از امام شافعي به عنوان بنيان‌گذار علم اصول فقه و اوّلين كسي كه در اين زمينه كتابي نگاشته است، نام برده‌اند.

 

 

منابع:

1. ابن‌خلدون، عبدالرحمن؛ مقدمة ابن‌خلدون.

2. ابن‌كثير، عمادالدين؛ البدايه و النهايه.

3. أسنوي، عبدالرحيم؛ التمهيد في تخريج الفروع علي الأصول؛ طبع رابع، بيروت: مؤسسه الرساله، 1978م./1407هـ.

4. الجبوري، حسين خلف؛ الأقوال الأصليه للأمام الكرخي؛ 1409هـ.

5. الخوارزمي، ابوالمؤيد محمّد بن محمود؛ جامع مسانيد الإمام الأعظم؛ طبع هند.

6. الدوسوقي، محمّد؛ «تدوين الفقه الحنقي و أثره في تدوين فقه المذاهب»، ‌مجله الدراسات الإسلاميه؛ 2002م.

7. رازي، فخرالدين؛ مناقب الشافعي (نسخة مخطوط)؛ به نقل از مجلة الدراسات الأسلاميه، 2002م.

8. الزركشي، بدرالدين؛ البحر المحيط؛ وزارت اوقاف كويت.

9. سرخسي، ابوبكر محمّد بن احمد؛ مقدمة أصول السرخسي؛ حيدرآباد هند: لجنة إحياء المعارف النعمانيه.

10. شريف، ميان‌محمّد (سرويراستار)؛ تاريخ فلسفه در اسلام (فصل سي‌وچهارم، مبحث «ابوحنيفه و ابويوسف»، به قلم سيّد ابوالأعلي مودودي، ترجمة دكتر علي‌اصغر حلبي)؛ ترجمة فارسي زير نظر دكتر نصرالله پورجوادي؛ چاپ اوّل، تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1365.

11. شهرستاني، عبدالكريم؛ الملل و النحل.

12. كبري‌زاده، طاش؛ مفتاح السعاده؛ طبع هند.

13. الكردري، ابن‌البزّاز؛ مناقب الإمام الأعظم؛ حيدرآباد هند: دايره‌المعارف، 1321هـ./ 1903م.

14. كوثري، زاهد؛ بلوغ الأماني؛ كراچي: شركت ايچ ايم سعيد.

15. ‌المكي، ‌الموفق بن احمد؛ مناقب الأمام الأعظم أبي‌حنيفه؛ حيدرآباد هند: دايره‌المعارف، 1321هـ./ 1903م.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
موحد چو در پای ریزی زرش چو شمشیر هندی نهی به سرش امید و هراسش نباشد زکس برین است بنیاد توحید و بس؛ وبلاگ ندای توحید در نظر دارد توحید خدای کریم رابا همه ابعاد آن به همگان معرفی نماید وبادلایل عقلی ونقلی قرآن و حدیث شبهات وبدعات را تاحدامکان رد نموده وفقط توحیدخالص را ثابت نماید و هدف آن فقط تبلیغ کلمه توحید می باشد؛ امیدمان فقط رضای خدا وقبولیت بارگاه احدی است. همچنین شما خوانندگان گرامی می توانید سوالاتتان را پیرامون توحید ومسایل اعتقادی با شورای نویسندگان این وبلاگ درمیان گذاشته ومنتظر جواب های آنها باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    میزان رضایتمندی شماکاربران محترم ازسایت ندای توحید.؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 238
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 60
  • بازدید امروز : 61
  • باردید دیروز : 165
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 861
  • بازدید ماه : 861
  • بازدید سال : 21,769
  • بازدید کلی : 185,438
  • حديث هفته

    «کفی بالمرء کذبا ان یحدث بکل ما سمع»  

    ترجمه:رسول اکرم صلی الله  علیه وسلم می فرمایند: برای دروغگو شمردن شخص همین اندازه کافی، که هر چیز را که میشنود را بازگو کند.