loading...
نداي توحيد
Se7en بازدید : 179 نظرات (0)

 

 

 

 

 

 

يكي از فرستادگان پادشاه روم در شهر بغداد وارد شد و از خليفة وقت خواست تا دانشمندان مسلمان به سؤال هاي او پاسخ دهند خليفه فرمان داد تا عموم مردم و دانشمندان، در مسجد گرد آيند مسجد از جمعيت موج مي‌زد، شخصي رومي بر فراز منبر رفت و سه سؤال خود را بدين گونه مطرح كرد:

1ـ پيش از خدا چه كسي وجود داشته است؟

2ـ روي خدا به كدام جهت قرار دارد؟

3ـ خدا اكنون به چه كاري مشغول است؟

 

سكوت جمعيت را فراگرفته بود، هر يك با تعجب به سوي ديگري نگاه مي‌كرد. ناگاه مردي از ميان جمعيت به پا برخواست و باكسب اجازه از خليفه گفت: اي مرد سؤالهايت را مطرح كردي، اكنون از منبر فرود بيا تا پاسخ سؤال‌هايت را بشنوي، حدس بزنيد كه آن مرد چه كسي بوده است؟ آري او مغز متفكر جهان اسلام، امام ابوحنيفه بود.

فرستادة روم از منبر پايين آمد، امام بالاي منبر رفت و به او گفت: لطفاً يك بار ديگر سؤالهايت را يكي يكي مطرح كن، مرد رومي گفت: 1ـ پيش از خدا چه كسي وجود داشته است؟ امام فرمود: آيا از حساب و شمارش چيزي مي‌داني مرد رومي گفت آري: امام فرمود: لطفاً تا ده بشمار، مردشمارش را از يك آغاز كرد و گفت: واحد  يك: امام


 فرمود: قبل از يك آيا عددي وجود دارد؟ مرد گفت: قبل از يك عددي وجود ندارد، امام فرمود: قبل از خدا هم موجودي وجود نداشته است؟ وقتي قبل از واحد مجازي چيزي وجود ندارد، چگونه قبل از واحد حقيقي موجودي وجود داشته باشد؟ مرد مبهوت ماند و مرد سؤال دوم را مطرح كرد كه روي خدا به كدام جهت است؟ امام فرمود: از تو مي‌پرسم

وقتي يك شمع را در برابر خود روشن كني، رويش به كدام طرف قرار مي‌گيرد؟ مرد گفت: نور شمع به هر چهار طرف يكسان مي‌تابد و نمي‌توان جهت خاصي معين نمود، امام

فرمود: وقتي نور مجازي به تمام جهات يكسان مي‌تابد پس نور حقيقي سزاوارتر است. در اينجا بود كه مرد رومي باز هم مبهوت ماند و سؤال سومش را مطرح كرد، امام اعظم فرمود: كه گفتي اكنون خدا به چه كاري مشغول است؟ پاسخ، آن كه به چشم خود ديدي همين الان، فرد بد عقيده ای همچون تو را از منبر پايين آورد و مردي موحد و يکتا پرست را بالاي منبر قرار داد، آري او هر زمان طبق حكمت خود، در كار و طرح تازه‌اي مشغول است. يك روز گروهي را قدرت مي‌دهد و روز ديگر قدرت آنها را مي‌گيرد، يك روز سلامتي و شادماني و جواني و ثروت مي‌بخشد و روز ديگري ناتواني و اندوه و بينوايي مي‌آفريند، با شنيدن اين پاسخ‌ها موج شادماني جمعيت را فرا گرفت و امام از منبر پايين آمد.

منبع:

گنجينه داستان‌هاي آموزنده.

برچسب ها حکایت پندآموز ,
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
موحد چو در پای ریزی زرش چو شمشیر هندی نهی به سرش امید و هراسش نباشد زکس برین است بنیاد توحید و بس؛ وبلاگ ندای توحید در نظر دارد توحید خدای کریم رابا همه ابعاد آن به همگان معرفی نماید وبادلایل عقلی ونقلی قرآن و حدیث شبهات وبدعات را تاحدامکان رد نموده وفقط توحیدخالص را ثابت نماید و هدف آن فقط تبلیغ کلمه توحید می باشد؛ امیدمان فقط رضای خدا وقبولیت بارگاه احدی است. همچنین شما خوانندگان گرامی می توانید سوالاتتان را پیرامون توحید ومسایل اعتقادی با شورای نویسندگان این وبلاگ درمیان گذاشته ومنتظر جواب های آنها باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    میزان رضایتمندی شماکاربران محترم ازسایت ندای توحید.؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 238
  • کل نظرات : 19
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 29
  • بازدید امروز : 11
  • باردید دیروز : 38
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 187
  • بازدید ماه : 1,177
  • بازدید سال : 22,085
  • بازدید کلی : 185,754
  • حديث هفته

    «کفی بالمرء کذبا ان یحدث بکل ما سمع»  

    ترجمه:رسول اکرم صلی الله  علیه وسلم می فرمایند: برای دروغگو شمردن شخص همین اندازه کافی، که هر چیز را که میشنود را بازگو کند.